گاهی «غریب» به کسی اطلاق می شود که از یادها رفته است؛ یعنی آن چنان که شایسته ی اوست از او یاد نمی شود.این معنا از غربت، در مقابل «ذکر» است که گاهی قلبی و گاه، زبانی است. پس فراموش شدن قلبی یا زبانی منشأ غربت به معنای دوم می باشد. اگر ولیّ نعمت از نظر قلبی مورد بی توجّهی قرار گیرد و یاد او از دل ها محو شود، در حققیت، شکر قلبی نسبت به او انجام نپذیرفته است و از همین جهت، غریب می باشد؛ چون در دل، «از یاد رفته» است. از طرفی اگر معرفت قلبی بر زبان جاری نگردد، در انجام وظیفه ی شکر زبانی منعم، کوتاهی شده است و از این جهت هم می توان او را غریب دانست؛ چون آن چنان که باید و شاید از او یاد نمی شود و عملاً از یاد رفته ی زبانی است. ذکر زبانی برخاسته از معرفت و ذکر قلبی است امّا خود، زمینه ی معرفت و ذکر قلبی را در کسانی فراهم می سازد که از شناخت منعم محروم هستند و همین معرفت، زمینه ی یاد کردن قلبی و زبانی را در آنان نیز به وجود می آورد.